جودی آبوت عزیز که من چند وقتیه وبلاگشو می خونم و نوع نوشتنشو دوست دارم ، برای بار دوم به من تذکر داده که وبلاگم شدیدا" مادرانه است . حق با اونه . نمی دونم اینجور نوشتن بده یا خوب . ولی من از اول هم تصمیمم این بوده که این وبلاگ لحظات دوست داشتنی دخترم رو موندگار کنه . مادر بودن من هم مثل اکثرمادرها ( متاسفانه یا خوشبختانه ) به شدت تمام جوانب زندگیمو تحت الشعاع قرار داده ، که من اگرچه سعی می کنم این وسط هویت و شخصیت خودم رو هم سرپا نگهدارم ، ولی زیاد هم از این وضعیت بدم نمیاد چون درصد بالایی از وجود من در وجود دخترم خلاصه می شه . البته برای اینکه خیلی هم به مادر صرف بودن متهم نشم ، به مرور لینک وبلاگهای غیر مادرانه ای رو هم که دوست دارم و میخونم اینجا خواهم گذاشت . همه اینها رو گفتم که باز هم ماجراهایی از آهو براتون بگم . همونجور که بارها اشاره کردم دخترم به میزان قابل توجهی شلخته است و اهل ریخت و پاش . سه - چهار روز بود که اتاقش حسابی به هم ریخته بود و من هم ( با الهام از فرمایشات دکتر ... روانشناس کودک که می فرمایند تا وقتیکه مسئله ای مستقیم به شما ارتباط پیدا نمی کنه مسئله شما نیست ، مسئله کودک است و شما رفتار والدگونه نداشته باشید و دخالت نکنید و مثالی هم که می آوردند همین نامرتبی اتاق کودک بود ) سعی کردم که دخالتی نکنم ولی دیدم که این موضوع کم کم داره می ره روی اعصابم و مسئله من میشه . برای همین چند باری بهش تذکر دادم که وسایلشو مرتب کنه ولی خب هربار بهانه ای می آورد و این کارو به تعویق می انداخت تا اینکه کلافه شدم و بهش گفتم اگر تا ساعت 5 که می خواهیم بریم مهمونی اتاقتو مرتب نکنی دو تا کیسه زباله میارم ، هرچی که کف اتاق باشه می ریزم توش و می برم پایین . اصلا" هم با کسی شوخی ندارم . آهو پرسید : " اونها رو دور می ریزی ؟ " بابایی گفت : " نه . می دیم به یک بچه ای که مرتب باشه و از اونها خوب استفاده کنه . " که آهو خیلی خونسرد گفت : " کیمیا بچه مرتبیه . می تونید اسباب بازیها رو بدید به اون . " !!!
خلاصه با وساطت بابایی و کمک من اتاق مرتب شد . بعد هم رفتیم مهمونی . توی مهمونی هرچیزی که به آهو تعارف شد برنمی داشت و می گفت : " من رژیم دارم . " آخرش یکی از حاضرین در اون جمع که اتفاقا" متخصص کودکان هم هست ازش پرسید : چرا رژیم داری ؟ تو که چاق نیستی . هیکلت هم خیلی خوبه . " آهو جواب داد : " آخه مهرشاد که یک سال از من بزرگتره ، به من گفته توپول . برای همین هم من رژیم گرفتم . "
بالاخره با وساطت بقیه و تایید همون آقای دکتر قضیه فیصله پیدا کرد .
دیشب هم داشتم مجله دوست خردسال هفته پیش رو براش می خوندم . وقتی به جایی رسیدم که اشاره ای به رحلت پیامبر کرده بود ، براش گفتم که رحلت یعنی مردن . یکدفعه با اعتراض گفت که : " مامان مگر پیامبر آدم خوبی نبوده ؟ " گفتم : چرا مامان جون . گفت : پس نگو مرده . بگو شهید شده .
سلام
وبلاگ خوبی داری
موفق باشی
به من سر بزن
تبادل هستی؟
بای
سلام
وبلاگ زیبایی داری
زیبا هم مینویسی
به من سر بزنید
خوشحال میشم
تبادل لوگو؟
بای
آنا جون سلام .واقعا کارا و حرفای آهوی خیلی بامزس . حسابی لذت می برم از تعاریفی که ازش می کنی . اما یه مشکل . بیشتر کارت هایی که من دارم بلا گ اسکای رو باز نمی کنه . علت دیر به دیر سر زدنم اینه. ببوسش
تصور من هم این بوده که اینجا داری جنبه ی مادرانه ات رو نشون می دی که خیلی هم شیرینه و دلیلی هم نداره که از خودت غافل بمونی!
رژیم آهو هم خیلی با حال بود.
آخیش بالاخره شد من اینجا کامنت بذارم. از اون رژیمش مردم از خنده... بعدشم آنا جون من که از دیدم خیلی هم وبلاگت خوبه و اصلاْ خیلی هم خوبه که مادرانه باشه
سلام آنا جان از اینکه همیشه به یادمی ممنونم امیدوارم سال خوبی داشته باشی...من یه وبلاگ برای پسرم دارم و یکی برای خودم ولی با اینحال بیشتر اوقات حس مادرانه نمیذاره که وبلاگم فقط مال خودم باشه از این نظر درکت میکنم آهو کوچولو رو ببوس دختر بامزهو سر زندهای داری امیدوارم توی تمام مراحل زندگیش شاد و سلامت باشه و سعادتمندو سایه مادر و پدر بر سرش مستدام...
سلام ...
چقدر بامزه (:
وبلاگ جالبی داری ظاهر زیبا و قشنگ + مطالب خوب
راستی منم جدیدا یه وبلاگ زدم البته به قشنگی و جالبی وبلاگ شما نمیرسه
ولی بدک نیست اخبار جدید کامپیوتر + مطالب آموزشی و چیزای دیگه
اگه دوست داشتین یه سری به ما بزنید, راستی میتومن لینکتون رو تو وبلاگم قرار بدم ؟
البته اگه بقیه دوستان هم مایلن میتونم این کار رو بکنم
سلام
پس اهو خانومم رژیم میگرن
دخترخاله منم چند وقت پیش دیدم راه میره صدای خش خش نیاد فهمیدم زیر لباسش نایلون پوشیده لاغر بشه
و مرسی از لطفت و اینکه به یاد من بودی
لینکت تازه تو صفحه من درست شده و تازه از به روز شدن با خبر میشم دلیل غیبتم هم همین بود فکر میکمرد نمینوسی
من که هیچ وقت از خوندن وبلاگهایی که در مورد بچه هاشون مینویسن خسته نمیشم
اول:سلام-دوم:از لینکت ممنون-سوم:مادرانه نوشتن نه تنها بد نیست بلکه به همه ما یاد آوری میکنه که همه مامان ها در پس سخت گیری ها و جدیت هاشون چه دل مهربونی داشتن و حتما لحظاتی که در کنار بچه هاشون هستند اونقدر براشون جذاب هست که خیلی از اونها به راحتی از شغل و موقعیت های اجتماعیشون صرفنظر میکنند.یه مامان خوب دیگه هم هست که واسه پسر کوچولوش مینویسه:مامان ایلیا اسم وبلاگش هم اینه:یادداشت های الکترونیکی برای پسرم.اما خوبه که تو این گیر و دار بچه داری یادی هم از خودت بکنی.
آخی خیلی ناز بود . ماجرای رژیم خیلی بامزه بود بچه ها با این روح لطیفی که دارن به چه چیزایی که فکر نمی کنن . در ضمن وبلاگت و طرز نوشتنت خیلی هم قشنگه .آهوی ناز رو شیرین زبون رو ببوس .
سلام.وای که این اهو کوچولو چقدر بامزه است با زژیمش.به نظرمن که وبلاگت خیلی خوبه ومنکه خیلی لذت میبرم از خوندنش.به نظر من مادزانه نوشتن خیلی هم شیرینه و خوانندخای زیادی هم داره حداقل اینکه وبلاگ مادرا خیلی شاد
همیشه سربلند باشی
از طرف من به جودی آبوت بگو ما هم یک روزی فکر میکردیم که همیشه یک انسان مستقل باقی میمونیم اما امیدوارم که هر وقت مادر شد مثل من فقط گاهی از اینکه فقط یک مادره ناراحت بشه و همیشه به این وضعیت افتخار کنه
اومدم برای پست آخر کامنت بگذرام که یهو پرید و دیگه نشد که نشد. مرسی که بهم سر زدی. این آهو خانمتون هم خیلی باحاله. موفق باشید. بهتون سر میزنم. فقط باید مواظب باشم توی کامنتام غلط املایی نداشته باشم. راستی اینا از کدوم وبلاگا بودن؟ ماخذ نداشت!