ناخن

دو سه روز پیش با خواهرم و شوهرخواهرم و مامان اینها همگی نشسته بودیم و جای شما خالی چای و میوه و گپ و ... در همین حین آهو دستهای خواهرمو گرفت و گفت : " خاله ، چه ناخنهای خوشگلی داری ."

من گفتم : " یادش به خیر من هم تا قبل از بچه دارشدن چه ناخنهای قشنگی داشتم ، همیشه بلند و مرتب بود . " بابایی به شوخی گفت : خب دیگه از این به بعد ظرف نشور ، کار نکن ، تا دوباره ناخنهات بلند بشه . " که یکدفعه آهو دست به کمر شد و با قری هم که به سر و گردنش میومد گفت :" مامان خانم ، عمرا" اجازه بدم کار نکنی ، می خوای ناخنهاتو بلند کنی ، منو چنگ بزنی !!! "  مامان با تعجب گفت : " عزیزم ، مگر مامانت گربه است ؟ " دوباره با همون قر و قمیش ( یا غمیش ) جواب داد : " آخه نی نی که بودم ، هر بار میومد شلوارمو پام کنه ... خِرت ... می دیدم یه خط رو پام افتاده . مامان خانوم حق نداری کار نکنی . "  
امان از دست بچه های این دوره ... 

نظرات 23 + ارسال نظر
یه دوست چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:41 ق.ظ http://money4u.blogsky.com

سلام دوست عزیز.....خسته نباشین---امیدوارم یه سری هم به ما بزنین....مطالب جالب و جدیدی رو در مورد کسب درامدتوسط یک سایت فرهنگی و3شرکت بزرگ ایرانی با نظارت بانک مرکزی ایران و سیستم طرح شتاب(کلیه بانکها) که موفق به راه اندازی سیستم بازاریابی شبکه ای جالبی شده اند....و شمامیتوانید از هر نظر به آن اطمینان داشته باشید ...راواسه بچه های وبلاگ نویس نوشته ام...... فرصتهای مناسب در زندگی به ندرت پیش میایند.....با بهترین آرزوها...

محمد رضا و ساناز چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:44 ق.ظ http://o4y.blogsky.com

با سلام :
وبلاگ خوبی دارید خوشحال میشیم اگر به ما هم سری بزنید
فعلا
یا حق

شبنم چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:48 ق.ظ http://shabshidha.blogfa.com

مامان خانم حق نداری ... امان از دست این شیطونک ...شاد باشی ...شبنم

نازمهر چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:10 ب.ظ http://joojoobams.blogfa.com

بازم خوش به حال تو که وقتی بچه نداشتی ناخنهای قشنگی داشتی. من که ازدواج نکرده اصلا ناخن ندارم.:(
همش می شکنه.:(

مانیا چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:39 ب.ظ

بابا راست میگه خوب بچه. منم خودم از این تجربه ها زیاد داشتم که مثلا مامانم میومد دستمو بگیره یهو بی هوا چنگم می زد!!!

دنیز چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:52 ب.ظ http://denizjoon.blogfa.com

سلام
چندروزبود بلاگاسکای ها برام باز نمیشد و من محروم از خواندن مطالب زیبایت بودم ولی انگار شکر خدا درست شده.
موفق باشی عزیزم

گمشده آشنا چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:22 ب.ظ http://meandyou.blogfa.com

سلام سلام
خیلی باحال بود خیلییییییییییی
به منم سری بزن

تاتار پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:52 ق.ظ

طلبکار به دنیا میان و طلبکار زندگی میکنن. فقط امیدوارم که طلبکار از دنیا نرن!

جودی پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 07:13 ق.ظ http://www.juddyabbot.persianblog.com

راست میگن که دختر هووی مادره

مداد آبی پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 04:55 ب.ظ http://www.bekr.blogfa.com/

آخی طفلی ببین چی می کشیده.اون وقت نی نی بوده چیزی نمی تونسته بگه.
خدا نگهدار بچه تون باشه.
اما یه چیزی :نگذارین جلوی دریگران از شما انتقاد کنه.امیدوارم تو این مورد بهش نخندیده باشید.
موفق باشید

مامان مریم جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:08 ب.ظ

عجب جوونوری شده :))

اروند شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:43 ب.ظ http://arvanddarvish.blogfa.com

عجب! خوب نکته ای رو گفتی!! از این به بعد دیگه نباید بذارم پدر ظرفارو بشوره!!!

مامان علی یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:28 ق.ظ

منم با جودی کاملا موافقم .

مامانی سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:26 ق.ظ http://ahookoochooloo.persianblog.com

نازی........ این آهوی نازنین حواس جمع رو حسابی ببوس .

نرگس چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 04:59 ق.ظ http://amsamadi.persainblog.com

بی خیال این حرفها.به فکر خودت هم باش...این شیطونک می ترسه رقیبش بشی
از طرف من ببوسش این اهو با نمک را!

melika جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 07:39 ب.ظ http://gijmangooli.persianblog.com

سلام آهو خانم چطوره ؟ به نکته جالبی اشاره کردی ! میدونی من کی دستهامو در قشنگترین وضعیت دیدم؟ اوایل بارداری که استراحت مطلق بودم.
راستی مرسی از کامنت خوبت همه کم وبیش خاطرات بدی از جنگ داریم!

لیلا دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:38 ق.ظ http://leilamalekmoeen.persianblog.com

سلام آنا جان. من حالا قشنگ می‌فهمم چی میگی. این توت فرنگی من هنوز کوچکتر از آن است که به من دستور بدهد اما من از ترس اینکه مبادا پوست نازکش را خط بندازم چنان ناخنهایم را گرفتم که به گوشت رسیده و انگشتهام خیلی بیریخت و کپلی شده. امیدوارم این بچه زودتر بزرگ بشه و حداقل بای یک لبخند کج و کوله از فداکاریهای من تشکر کنه. بعدها هم اگر خواست دستور بده که ناخنهایت را بگیر بنده بایک گاز از ران پایش جوابش را خواهم داد. از پیغام قشنگت هم ممنون. از طرف خودم و پارسا

شاهین سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:16 ق.ظ http://shahin.blogdrive.com

جالب بود :)) آینده نگری رو باید بچه های امروزی یاد گرفت!! :))

لیمویی جمعه 3 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 05:07 ب.ظ http://pacific.clogsky.com

ا.........!
خب حق داره بچه!

خاله فریبا یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 10:49 ب.ظ http://www.kimiajahani.blogsky.com

سلام.خوشحال میشم اگه به وبلاگ خواهرزاده من سر بزنین.

مادر سپید دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 01:53 ق.ظ http://roshandel.special.ir

یک بار برای همیشه اومدیم ادای دختر خاله مون رو در بیاریم که نیم متر ناخن داشت چند میلی نشده بود که اینقدر این اهالی منزل داد و بیداد و آخ و اوخ کردند که با حرص رفتم از ته گرفتمشون :(

اروند دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:15 ب.ظ http://arvanddarvish.blogfa.com

برای مامان ریحانه واقعاْ متاسفم!

پدر اروند دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 06:24 ب.ظ http://arvanddarvish.blogfa.com

این خیلی تجربه عجیبیه که آدم خودش نتونه بره خونش و دیگرون از اونجا براش خبر بیارن!!
راستی بچه ها لطفا اگه می خواهید آنا پیامهای شما رو بخونه؛ برین به نشونی جدیدش که تو بلاگ اروند هم لینکش وجود داره.
یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد