خداحافظی

با هزار مکافات در اینجارو باز کردم تا به شما خوبان بگم که این وبلاگ به اجبار به حالت نیمه تعطیل دراومده . از این به بعد لطف کنید و در خونه جدید با آدرس http://www.duchess.persianblog.com منو سرافراز بفرمایید . منتظرم ...

ناخن

دو سه روز پیش با خواهرم و شوهرخواهرم و مامان اینها همگی نشسته بودیم و جای شما خالی چای و میوه و گپ و ... در همین حین آهو دستهای خواهرمو گرفت و گفت : " خاله ، چه ناخنهای خوشگلی داری ."

من گفتم : " یادش به خیر من هم تا قبل از بچه دارشدن چه ناخنهای قشنگی داشتم ، همیشه بلند و مرتب بود . " بابایی به شوخی گفت : خب دیگه از این به بعد ظرف نشور ، کار نکن ، تا دوباره ناخنهات بلند بشه . " که یکدفعه آهو دست به کمر شد و با قری هم که به سر و گردنش میومد گفت :" مامان خانم ، عمرا" اجازه بدم کار نکنی ، می خوای ناخنهاتو بلند کنی ، منو چنگ بزنی !!! "  مامان با تعجب گفت : " عزیزم ، مگر مامانت گربه است ؟ " دوباره با همون قر و قمیش ( یا غمیش ) جواب داد : " آخه نی نی که بودم ، هر بار میومد شلوارمو پام کنه ... خِرت ... می دیدم یه خط رو پام افتاده . مامان خانوم حق نداری کار نکنی . "  
امان از دست بچه های این دوره ... 

نگین

نگین عزیز ! از خدا می خوام که سلامتی رو به تو برگردونه . قوی باش . برگرد و باز هم بنویس .

                                              لطفا" برای نگین دعا کنید .