1- بالأخره خونه تکونی داره تموم میشه تموم هفته گذشته رو بعد از رسیدن به خونه مشغول بودم تاآخرشب . پنجشنبه رو هم بکوب کار کردم چون همونجوری که گفته بودم برای شب مهمون دعوت کرده بودم . بالأخره تا موقع مهمونی سروسامونی به وضع خونه دادم ولی جای شما خالی خودم داشتم جان به جان آفرین تسلیم می کردم . مهمونهامون دو تاپسر بچه داشتند که یکیشون یک سال از آهو بزرگتر و اون یکی یک سال کوچیکتر بود . من که جمع و جور کردن اتاق آهو حسابی پوستمو کنده بود قبل از آمدن مهمونها بهش سفارش کردم که مامانی بازی کنید ولی توروخدا ریخت و پاش نکنید . اونم گفت : " باشه. " خلاصه مهمونها اومدن و بچه ها مشغول شدند . حدودا" یک ساعت بعد از آمدن مهمونها دیدم آهو داره به بابایی می گه : " بابا توی اتاقم دیگه جا نیست ، می تونیم بریم تو اتاق شما ؟ " فهمیدم که بله بحث گوش و در و دروازه است . بعد از رفتن مهمونها اتاقها دیدنی بود . تا زیر روتختی ما پر بود از عروسک و فنجون و قوری و کفش باربی و رختخواب عروسک و ... ولی طی یک بسیج همگانی ، سه نفری همه را جمع کردیم و سر جاشون گذاشتیم . از این حرفها گذشته مهمونی خوبی بود و خیلی هم به آهو خوش گذشت .
2 - امروز اسم وبلاگمو به اولین آشنا لو دادم . همون دوستی که ایده دوشس را ازش گرفته بودم . موقتا" ایرانه و تا چند وقت دیگه برمی گرده کانادا . مطمئنم که در اولین فرصت میاد و اینجا رو می خونه .
3 – نویسنده یکی از وبلاگهایی که تازگی باهاش آشنا شدم و وقایع روزمره شو که پر از شور و سرزندگیه می نویسه ، به تازگی به بیماریش پی برده و اینطور که معلومه روحیه شو باخته . از همه شماهایی که این نوشته رو می خونید ، می خوام که لحظه تحویل سال برای نگین عزیز دعا کنید . از خدا بخواهید که امید و سلامتی رو بهش برگردونه .
سلام. خسته نباشی از مهمون داری و خونه تکونی. برای نگین عزیز هم دعا می کنم انشالله خدا همه بیمارها رو شفا بده. شاد باشی.
سلام آنا خانوم / خسته نباشی . ایشالله نگین خانوم عزیز هم حالش خوب بشه و سال آینده سال خوبی براش باشه .
سلام ...
مرسی که بهم سر میزنی اتاق خاله منم از دختر شما کم نمیاره ... سال نو مبارک باشه
سال نو مبارک و دختر گلت را ببوس