دیشب آهو گفت : مامان یه چیزی بهت میگم ، بگو " واااااای ". گفتم باشه . صداشو آروم کرد و تو گوشم گفت : مامان یه روزی مامان امیرحسین ( یکی از بچه های مهد که همه بچه ها از شیطنتها و بی تربیتی هاش شکایت دارن ) به شوخی بهش گفته کوفت بخوری . حالا اونم یادگرفته و موقع ناهار به بچه ها میگه کوفت بخوری .
یه جورایی نگران شدم وقتی دیدم بچه ام بیرون ازخونه خیلی چیزها می شنوه و شایدم می بینه که من دوست ندارم . البته این مسئله اجتناب ناپذیره . حتی اگر الان هم من اونو مهد نفرستم و تو خونه نگهدارم ، این اتفاق وقتی بره مدرسه میفته . من نمیتونم برای همیشه یک محیط استرلیزه برای اون فراهم کنم . خوشحالم که الان اون فرق بین خوب و بد رو در حد سن خودش میفهمه و خیلی از حرفهای بدی رو که میشنوه به کارنمی بره و چیزهایی رو که به نظرش بد میاد برای من تعریف می کنه . ولی چه کار میتونم بکنم که همیشه این رابطه وجود داشته باشه و اون هراتفاقی رو که براش میفته یا هرچیزی رو که می بینه و یا هرحسی رو که داره ، هرچند بد برای من بگه . چه کار کنم که همیشه بتونم دوست خوبی براش باشم ؟
سلام...خسته نباشی...وبلاگ خیلی باحالی داری.....(خوش به حالت) به من هم سر بزن....اگه موافقی با هم تبادل لینک داشته باشیم.....همکاری با شما باعث افتخار منه...
میدونی به نظر من اگه میخواهی همیشه اهو کوچولوی ناز برات از درونش بگه فقط باید باهاش دوست باشی مثل یک دوست باهاش برخورد کنی.امیدوارم که همیشه با هم باشید و شاد.
خیلی خوبه که آهو کوچولو میاد برات همه چی رو تعریف می کنه اگه همیشه به حرفهاش گوش بدی و در مقابل حرفهاش موضع نگیری و باهاش دوست باشی فکر کنم این کارش تداوم پیدا کنه خدا ما مامانا رو کمک کنه که بتونیم بهترین دوست برای بچه هامون باشیم .
salam
webloge High Kelassi darin.ama hanoz nopaie
ishalah hamishe movafagh bashin ana jan
babay
Hani