خاله

یک حس خوبی دارم . آخه دارم خاله میشم . تا حالا تجربه خاله بودن نداشتم ولی اونایی که داشتند می گن خیلی شیرین و خوشمزه است . البته هنوز ۵.۵ ماه دیگه مونده . هرچی به خواهرم گفتم بیاد و از الآن خاطراتشو بنویسه ( کاری که من بصورت منسجم برای آهو نکردم و حالا پشیمونم ) ، انقدر به خاطرات شرایط خاص دوران بارداری حالش بده که حوصله اینکارو نداره و میگه چه فایده ؟ هرچه الآن بخوام بنویسم همش حالت تهوع و ... است . ولی من حالا می خوام برای این نی نی گولو بنویسم که هرچند مامانشو داره خیلی اذیت می کنه ولی خاله عاشقشه و قربونش میره ...
نظرات 4 + ارسال نظر
احمدرضا از دیار غربت یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 04:07 ب.ظ http://www.ahmadreza70.blogsky.com

سلام...وبلاگ خوبی داری.. به وبلاگ من هم سر بزن ونظربده و اگر هم خواستی باهم تبادل لینک کنیم...منتظرتم...
http://www.ahmadreza70.blogsky.com

س دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 01:09 ق.ظ

سلام.خیلی بی ریا.منم اگه بچهدار شم همین کار رو می‌کنم مطمئنا.موفق باشی.به منم سر بزنی خوشحال می‌شم.

نوشی دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 01:48 ق.ظ http://nooshi.ir

salam. ghadame noreside pishapish mobarak.

مامان امیر علی دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 08:04 ق.ظ http://amiralish.persianblog.com

سلام؛مبارکه!هم وبلاگ تازه و هم خاله شدنتون:)خیلی از لینکتون خوشحال شدم و حتما در اولین فرصت جبرانش می کنم؛)
آهوی عزیز رو ببوسین؛البته من نفهمیدم چرا اسم واقعی خودشو نمی گین!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد