روزی زیبایی و زشتی در ساحل دریایی به هم رسیدند و تصمیم گرفتند که در دریا شنا کنند. پس از اندکی ، زشتی به ساحل برگشت و لباس زیبایی را به تن کرد و راهش را گرفت و رفت. اندکی بعد ، زیبایی از آب خارج شد و اثری از لباس خود ندیدو چون از برهنه بودن خجالت می کشید ، به ناچار لباس زشتی را به تن کرد و به راه افتاد. از آنروز به بعد ، اکثر انسانهاآن دو را باهم اشتباه گرفتند ، اما بودند معدود افرادی که صورت زیبایی را دیدند و با وجود لباسی که بر تن داشت او را شناختند و بعضی نیز صورت زشتی را شناخته و با زیبایی اشتباه نگرفتند.
سلام دوست من در حال وبگردی بودم که با وبلاگ شما آشنا شدم . تبریک میگم وبلاگ جالبی دارید. برای شما آرزوی موفقیت میکنم.