گفتم که دختری ۵ ساله دارم و اینجا اونو مری مینامم . دلم میخواد که گهگاه خاطرات گذشته اونو یا اتفاقاتی که در حال می افته اینجا بیارم تا هم ثبت بشه و همینکه با مرور اونها شیرینی اون لحظات رو دوباره مزمزه کنم . می دونیم که بشتر بکن نکن ها و یا باید و نبایدها از طرف مامان ها به بچه ها اعمال میشه چون وقت بیشتری را با بچه ها میگذرونند . منم اگرچه بیرون کار می کنم و ساعات زیادی رو با دخترم نیستم ولی مستثنی از این قانون نیستم . یادمه یکبار وقتی مری حدودا" ۲.۵ ساله بود اونو برده بودم حمام و داشتم می شستمش . اونم که بیشتر به شیطنت و بازی مشغول بود مانع کار من میشد . من هم با لحنی کمی تند بهش گفتم : بذار من بشورمت بعد هرکاری خواستی بکن، ضمنا دست کفیتو به چشمت نزن و مواظب باش لیز نخوری و از این حرفها ... اون هم خیلی خونسرد شروع کرد به خوندن این شعر که خودش ساخته بود : *کی به ما بابای *لخبند داده خدا داده کی به ما مامان عصبانی داده خدا داده
* این شعر در اصل به این شکل است : کی به ما دست داده ، پا داده خدا داده کی به ما مامان داده ، بابا داده خدا داده ... * منظور از لخبند همان لبخند است
سلام خیلی خنده دار بود کاش یکی هم خاطرات من رو می نوشت پیشم بیا
سلام
منم عاشق اینجور مطالبم
به وبلاگ منم سر بزن
قربوست بای
آفتابی
ممنون که به من سرزدی . من هم وبلاگتو دیدم . حتما بهت سر میزنم .
از اینکه یک نفر از وبلاگ من دیدن کرد خوشحالم وبلاگ قبلی منو هم برو ببین و نظرت را ایمیل کن
weblognameh.blogspot.com
aggm_4u@yahoo.com
سلام. امیدوارم موفق باشی.. به من هم سر بزن.. اگه موافقید با هم تبادل لینک داشته باشیم......متشکرم....